مها، دختر زيباي من

دلم تنگ شده

     سلامممممم      خيلي وقته چيزي ننوشتم. مغزم پره از اتفاقات و مناسبتهايي كه ميخواستم به ذهن بسپارم و سر فرصت اينجا بنويسم اما هيچ وقت فرصتش دست نداده. الانم كه دارم اينا رو مينويسم خانوم خانوما كشو ميز ال اي دي رو باز كرده سي دي بي بي انيشتينش رو برداشته داره التماس ميكنه درشو براش باز كنم.     آمده وسايل ميز نهار خوري رو بهم ميريزه. قد اين خانوم يهويي چرا اينقده بلند شد من نميدونم. البته ماشالا     نميذاره ادامه بدم. يه عالمه دستمال كاغذي كشيده بيرون و مثلا بينيش رو تميز ميكنه. ...
8 بهمن 1392
1